تو روح مرا با تارو پود عشق پروردی
وسرودسبززندگی را در جانم سرودی... اما
دریغا گه گاهی به سوی تو بودم
و تو همیشه نزدیک منی.
زمان غارتگر خاطره هاست
**********************
آن روزها که همه چیز بوی درس می دادوکتاب ودفتر...یادت هست ؟ نخستین روزهای مدرسه را
می گویم. هیچ یادمان نبود آن روزهای آنقدر قشنگ و شاعرانه هستند که بعد از سالها بزرگ شدن
و به اسطلاح روشنفکر شدن، تبد یل به اسطوره های عاطفی زندگیمان می شوند....
آنقدر غرق در امتحانات ثلث و شیطنت های بعد از کلاس بودیم که نفهمیدیم چقدر راه پیمودهایم و
به این طرف زمان قدم گذاشته ایم.. زمانی که همه چیز را با خودش برده بود وتنها یک آلبوم پر
از عکس ودفتر انشاهایی که بوی تازگی قلم ورطوبت می داد نصیب جوانی مان شد...
منتظر مطالب جدید این بلاگ باشید
با تشکر: لیلا
روی امواج آرام و سیاه
آنجا که ستارگان به خواب می روند،
افلیای پاک مثل یک گل سوسنِ درشت،
با حالتی مواج شناور است
می رود سلانه سلانه،
خوابیده بر روانداز بلندش...
به گوش می رسد از بیشه های دور دست
صدای فریاد شکارچیان.
بیش از هزار سال است که افلیای غمگین اینجاست
می گذرد چون شبحی سپید ،
بر روی رودخانهء بلند سیاه،
بیش از هزار سال است که جنون آرام او،
آواز عاشقانه اش را
زمزمه می کند با نسیم شبانگاه.
باد بر سینه اش بوسه می زند و
برگ گل را باز می کند.
به نرمی تکان می خورد روی آبها،
روانداز بلندش.
بیدهای لرزان اشک می ریزند،
روی شانه اش.
ساقه های نی سر خم می کنند،
بر چهرهء بلند پریشانش.
نیلوفران رنجور آه می کشند،
گرداگردش.
بیدار می کند او گاه گاه
پوپک خفته ای را درون آشیانه ای
و او با لرزش خفیف بالهایش
می گریزد از آنجا.
-آوازی مرموز از ستارگان طلایی فرو می آید:
II
آه افلیای پریده رنگ! زیبای برف فام !
بله، فرزند،
تو درخروش یک رود خشمگین مُردی!
این است که بادهای وزان از کوههای نروژ
با توآرام از آزادی گفتند
و چنین است که رایحه ای
در حال بافتن گیسوان بلندت
روح شوریده ات را از آوازهای سحرانگیز برانگیخت.
قلبت ترانهء طبیعت را گوش کرد
در ناله های درخت و افسوس های شب.
این است که آوای مادران پریشان حال
سینهء فرزندت را در هم شکست
با خس خسی شدید
بسیار انسانی و بسیار آرام.
این است که یک صبح بهاری،
مردی چابک سوار و پریده رنگ،
دیوانه ای مفلوک،
خاموش برروی زانوانت نشست!
پروردگار! عشق! آزادی!
چه رویایی! آه دیوانهء مفلوک!
تو در برابرش آب شدی، چون دانه برفی برابر آتش:
رویاهای بزرگت، آهنگ صدایت را خفه کردند،
و وحشتی بی انتها، چشم آبی ات را مات و خیره کرد!
III
.... و شاعردر پرتو ستارگان گفت
تو می آیی که جستجو کنی شب را،
گلهایی که چیده ای را،
و او دیده است
روی آبها
خفته ای بر روانداز بلندش را،
افلیای پاک را
شناور
مثل یک گل سوسن درشت....
سراینده:ویل جنینگز
خواننده: سلین دیون
هر شب در روئیاهایم
EVERY NIGHT IN MY DREAMS
تورا می بینم تو را احساس میکنم
I SEE YOU I FEEL YOU
و اینگونه است که میدانم پیش میروی
THET IS HOW I KNOW YOU GO ON
از پس فاصله ها
FAR ACROSS THE DISTANCE
و فضای که بین ماست
AND SPACES BETWEEN US
می آیی تا نشان بدهی که پیش میروی
YOU HAVE COME TO SHOW YOU GO ON
دور نزدیک هر کجا که هستی
NEAR FAR WHEREVER YOU ARE
ایمان دارم که عشق پیش خواهد رفت
I BELIEVE THAT THE HEART DOSE GO ON
بار دیگر تو در را گشودی
ONCE MORE YOU OPENED THE DOOR
و دوباره اینجا درون قلبم هستی
AND YOU RE HERE IN MY HEART
و قلبم پیش خواهد رفت و به رفتن خود ادامه خواهد داد
AND MY HEART WILL GO ON AND ON
عشق تنها یک بار لمس مان میکند
د LOVE CAN TOUCH US ONE TIME
عمری را با ما میگزراند
AND LAST FOR A LIFETIME
و ما را تا دروازه های دنیای ابدی بدرقه میکند
AND NEVER LET GO TILL WERE GONE
عشق همان زمانی است که دوستت داشتم
LOVE WAS WHEN I LOVE YOU
باید آن زمان واقعی را حفظ کنی
ONE TRUE TIME TO HOLD ON TO
در زندگی من همواره پیش خواهی رفت
IN WY LIFE ALWAYS GO ON
دور نزدیک هرکجا که هستی
NEAR FAR WHEREVER YOU ARE
ایمان دارم که عشق پیش خواهد رفت
I BELIEVE THAT THE HEART DOSE GO ON
بار دیگر تو در را گشودی
ONCE MORE YOU OPENED THE DOOR
و دوباره اینجا درون قلبم هستی
AND YOU RE HERE IN MY HEART
و قلبم پیش خواهد رفت و به رفتن خود ادامه خواهد داد
AND MY HEART WILL GO ON AND ON
اینجای و هیچ واهمه ای ندارم
YOU RE HEAR THERS NOTHING I FEAR
و میدانم که قلبم پیش خواهد رفت
AND I KNOW THAT MY HEART WILL GO ON
ما تا ابد اینگونه خواهیم ماند
WELL STAY FOREVER THIS WAY
در قلب من ایمنی
YOU ARE SAFE IN MY HEART
و قلبم تا ابد پیش خواهد رفت
AND MY HAERT