مرگ

  مرگ او را از‌ کجا باور کنم.....

  روزگار مرگ انسانیت است
    ،من، که از پژمردن یک شاخه گل
   ،از نگاه ساکت یک کودک بیمار
   ،از فغان یک قناری در قفس
   از غم یک مرد در زنجیر-حتی قاتلی بر دار-
   .اشک در چشمان و بغضم در گلوست
    وندر این ایام، زهرم در پیاله، اشک و خونم در سبوست
   
    !مرگ او را از کجا باور کنم؟
نظرات 1 + ارسال نظر
مجید دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 04:18 ب.ظ

قشنگ بود .براستی که انسانیت در احتضار است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد